Take a photo of a barcode or cover
A review by parmyc
Netochka Nezvanova by Fyodor Dostoevsky
5.0
فئودور بعد از گذروندن دوران تبعید در سیبری و بازگشت به خانه، ۴ اثر خلق کرد که امروزه علل اصلی شهرتش محسوب میشن: جنایات و مکافات، برادران کارامازوف، شیاطین و ابله.
به عقیده من، نیه توچکا نزوانووا میتونست خواهر اون ۴ اثر باشه، اگر که فئودور به سیبری تبعید نمیشد. (یا وقتی برگشت خونه ادامش رو مینوشت چون مرتیکه چی با خودت فکر کر-)
تا جایی که من فهمیدم، گویا نیه توچکا نزوانووا، که لقب شخصیت اصلی بود، در فارسی ترجمهای مشابه «مهمان ناخوانده کم ارزش» یا «هیچ کسِ بی نام» رو داره. که میشه گفت خلاصه کل داستانه؛ دختربچه ای که از این خونه به اون خونه منتقل میشه ولی به هیچ کدوم تعلق نداره. اصلی ترین تفاوت این کتاب با بقیه آثاری که از فئودور خوندم این بود که راوی این داستان یک دختربچه است! مدل روایت و سیر داستان به این واسطه خیلی متفاوت از داستایفسکیای که من بهش عادت دارم بود.
نکتهای که برای من داستان رو جالب تر می کرد اشاره مستقیم داستایفسکی به عشق بین نیه توچکا و دختر سرپرستش بود! اینکه در اون قرن و با اون تفکرات تونست اینقدر خوب با روحیات یک دختربچه ۸ ساله عشقی که به یک دختر دیگه داره رو بنویسه و اینقدر صریح بهش اشاره کنه از نکات پررنگ داستان بود. (چون کلاً اثار کلاسیک اینطوری ان که “داداش تو بخوای من زنمم برات ول میکنم ولی گی نیستم چون این کاریه که داداشا برا هم میکنن.”
و همه تو یه کمد شیشهای قرار دارن و ابداً کسی گی نیست.)
این کتاب درواقع قرار بوده یک اثر طولانی باشه طوری که خود داستایفسکی محتوایی که ما امروز از این کتاب داریم رو «مقدمه» داستان معرفی کرده بود. درنهایت سوالات زیادی هم بی جواب موند و داستان عملاً تو نقطه حساس تموم شد و من الان نمیدونم سرنوشت این آدمها چی میشه! با این حال انقدر تو همین ۳۰۰ صفحه شخصیت ها به دل من نشستن و تنوع اتفاقاتی که برای نیه توچکا میوفتاد رو دوست داشتم که دلم نیومد ۵ ستاره رو بهش ندم. فقط کاش میشد یه جوری فهمید قرار بوده بعدش چی بشه :)) روح فئودور الان که باید منو haunt کنه کجاست؟
به عقیده من، نیه توچکا نزوانووا میتونست خواهر اون ۴ اثر باشه، اگر که فئودور به سیبری تبعید نمیشد. (یا وقتی برگشت خونه ادامش رو مینوشت چون مرتیکه چی با خودت فکر کر-)
تا جایی که من فهمیدم، گویا نیه توچکا نزوانووا، که لقب شخصیت اصلی بود، در فارسی ترجمهای مشابه «مهمان ناخوانده کم ارزش» یا «هیچ کسِ بی نام» رو داره. که میشه گفت خلاصه کل داستانه؛ دختربچه ای که از این خونه به اون خونه منتقل میشه ولی به هیچ کدوم تعلق نداره. اصلی ترین تفاوت این کتاب با بقیه آثاری که از فئودور خوندم این بود که راوی این داستان یک دختربچه است! مدل روایت و سیر داستان به این واسطه خیلی متفاوت از داستایفسکیای که من بهش عادت دارم بود.
نکتهای که برای من داستان رو جالب تر می کرد اشاره مستقیم داستایفسکی به عشق بین نیه توچکا و دختر سرپرستش بود! اینکه در اون قرن و با اون تفکرات تونست اینقدر خوب با روحیات یک دختربچه ۸ ساله عشقی که به یک دختر دیگه داره رو بنویسه و اینقدر صریح بهش اشاره کنه از نکات پررنگ داستان بود. (چون کلاً اثار کلاسیک اینطوری ان که “داداش تو بخوای من زنمم برات ول میکنم ولی گی نیستم چون این کاریه که داداشا برا هم میکنن.”
و همه تو یه کمد شیشهای قرار دارن و ابداً کسی گی نیست.)
این کتاب درواقع قرار بوده یک اثر طولانی باشه طوری که خود داستایفسکی محتوایی که ما امروز از این کتاب داریم رو «مقدمه» داستان معرفی کرده بود. درنهایت سوالات زیادی هم بی جواب موند و داستان عملاً تو نقطه حساس تموم شد و من الان نمیدونم سرنوشت این آدمها چی میشه! با این حال انقدر تو همین ۳۰۰ صفحه شخصیت ها به دل من نشستن و تنوع اتفاقاتی که برای نیه توچکا میوفتاد رو دوست داشتم که دلم نیومد ۵ ستاره رو بهش ندم. فقط کاش میشد یه جوری فهمید قرار بوده بعدش چی بشه :)) روح فئودور الان که باید منو haunt کنه کجاست؟