A review by parmyc
The Fall by Albert Camus

5.0

به خودم گفتم خودشه! سقوط یکی از بهترین مثالهاست برای توضیح اینکه من دقیقاً از ادبیات چی میخوام!
نمونه بارزی از یک شاهکار ادبی که تا روزها ذهنتو درگیر خودش کنه. خوندن عقاید افراد صاحب‌نظر و مقایسش با تفکرات روزمره خودت. امان از ژان باپتیست که با دوگانگیش تونست چندین وجه از شخصیت خوانندش رو قلقلک بده!
سقوط یک سر و گردن از بقیه کارهای کامو بالاتر بود و برای من، بهترین کارش بود. قطع به یقین چندوقت دیگه برای بازخوانی میرم سراغش.
به رسم این چند وقت؛ با اینکه انتخاب بسیار سخته:

—در کل، مهم این است که بتوانیم غضب‌مان را سر کسی خالی کنیم، بی‌آن که او حق داشته باشد جواب‌مان را بدهد. شنیده‌اید می‌گویند «آدم روی حرف پدرش حرف نمیزند؟» از یک جنبه، غریب جلوه می‌کند. در این دنیا، به چه کسی جواب می‌دهیم جز کسی که دوستش داریم؟ از جنبه‌ای دیگر، متقاعدکننده است. بالاخره باید یک نفر باشد که حرف آخر را بزند. وگرنه، در رد هر استدلال می‌شود استدلال دیگری آورد: قضیه تمامی ندارد! قدرت، برعکس، تکلیف را یکسره می‌کند. خیلی طول کشید، اما بالاخره این مطلب دستگیرمان شد. مثلاً، لابد متوجه شده‌اید که اروپای کهن خودمان سرانجام آموخته که به شیوه‌ی صحیح فلسفه ببافد. دیگر، مانند دوران ساده‌دلی، نمی‌گوییم «نظرم این است، کجایش ایراد دارد؟» به روشن بینی رسیده ایم. اطلاعیه را جایگزین مناظره کرده‌ایم. می‌گوییم «حقیقت این است. مختارید درباره‌اش بحث کنید، برای‌مان اهمیتی ندارد. اما چند سال دیگر، پلیس به شما می‌فهماند حق با ماست.»