A review by thisisfer
آخرین روز یک محکوم به همراه کلود بی\u200cنوا by Victor Hugo

3.0

"مردم گرسند مردم از سرما به خود می‌لرزند و فقر آنها را ه فراخور جنسیتشان به سمت جنایت یا فحشا هدایت می‌کند"

پیشنهاد میدم از نشر چشمه بخونین چون یه مقدمه طولانی از نویسنده ضمیمه کتاب هست که خوندش از داستان محکوم برای من جالب تر بود و بیشتر متوجه هدف نویسنده شدم.

داستان محکوم خیلی کند بود روندش به نظرم توصیفات بیش از اندازه داشت، ولی خب یه محکوم اعدامی توی زندان چیز بیشتری ام برای ارائه نداره.

داستان کلود بینوا جالب تر بود، اینکه چرا یه جرم اتفاق میفته و چجوری مجازات میتونه به جای اثر بازدارنده باعث جرم های بیشتر بشه.

در نهایت با اینکه سوپرایز نشدم اما اینکه دغدغه ویکتور هوگو (مسئله اعدام و مجازات) که الان در اکثر کشورها متحول شده، اینجا هنوز دغدغه است، اجرا میشه و تحول قابل توجه نداشته، درواقع این کند بودن نسبت به روند تحول جهان (دوباره) ناامیدم کرد.

امیدوارم خیلی زود قوانین بهتری در رابطه با جرم و جنایت و مجازات و شرایط زندگی بعد از مجازات وضع بشه، از اونجایی که پذیرفته نشدن تو جامعه خودش زمینه ساز جرم های بیشتره.
"تاولی که پس از خالی شدن، همه خون آلوده را –که دوبرابر آلوده تر از قبل شده است– دوباره به خود جذب می‌کند."