A review by parmyc
ابله by Fyodor Dostoevsky

5.0

تجربه خوانش «ابله» برای من در مقایسه با بقیه کارهای فئودور بسیار متفاوت و عجیب بود.
تا امروز هرچی ازش خوندم یک سمت قرار میگیره، ابله سمت دیگه‌ای. تا جایی که میتونم بگم اگر نمیدونستم نویسنده این کار داستایفسکیه، فکر میکردم کاری از گوگوله. (به علت گسترده‌نویسي شدیدی که این دونفر بهش پایبند بودن و طنز خاصي که تو کارهاشون پیدا میشه.)
رمان فیچرهای دائمی کارهای فئودور رو نداره. از نظر پلات، بیشتر به یک soap operaی طولانی شبیهه: یک مشت خانواده بورژوا از این خونه میرن به اون خونه. شخصیت اصلی یک آدم سبک‌سره که تا آخر داستان نمیشه با قطعیت گفت صرفاً ابلهه یا واقعاً مجنونه. از این هزار صفحه، تقریباً ۵۰۰ صفحه پای خطابه‌های طولانی شخصیت‌های فرعی جلو رفت.
به طور کلی میتونم ایرادات خیلی بزرگی از توش دربیارم... پس چرا ۵؟
۵ به علت اینکه این هزارصفحه برای من خیلی زود گذشت. داستان روونه، با اینکه گاهاً رو یک موضوع بیش از ۵۰ صفحه متمرکز میمونه منِ خواننده رو جایی از دست نداد.
۵ به علت اینکه فکر میکنم بخشي از ایده اولیه این رمان از اینجا میاد که داستایفسکی سعی داشت جهالت یک جامعه رو به طور کلی نشون بده. در اجتماعی که شخصیت اصلی «ابله» خطاب میشه، همه‌ی شخصیت‌ها به گونه‌ای دیوانه‌ان. یک التهاب بزرگ تو داستان وجود داره که یک دور یقه‌ی همه‌رو گرفته. و بعضي جاها میپره از یقه‌ی خواننده آویزون میشه.
۵ به علت اینکه من با این رمان بسیار خندیدم!
بیشتر از همه ۵ به علت اینکه نمیدونستم داستایفسکی میتونه چنین نویسنده‌ای باشه. هرچقدر در دیگر کارهاش افکار سرکوب‌شدش به شکل هیجانی‌ای ظهور میکنه؛ در این کار تا جا داشت به افکار پریشونش اجازه‌ی خودنمایی داد.
(اینقدر زیاد که من +۵۰ صفحه داشتم خطابه‌ی بی‌پایان اپولیت رو راجع به فلسفه‌ی زندگی میخوندم.)
پایان بندی برای من بسیار پررنگ بود، نمیتونم بگم انتظارش رو داشتم (نداشتم) اما به نظرم به بهترین نحو داستانش رو جمع کرد.